تحلیل و تفسیر

تحلیل یک نگاه

تحلیل و تفسیر

تحلیل یک نگاه

سرباز وطن آزاد شد

دلمان میخواست که برگردی

با تمام زخمهایی که می دانستیم بر روح و پیکرت وارد گشته می خواستیم پیوستنت به آغوش خانواده را با خوشحالی به نظاره بنشینیم ،اما کیست که نداند اسارت در پنجه ی کفتارانی که خود ماوا و آشیانه ای ندارند چه می تواند باشد.

کسانی که به خود بی رحمند و انسان را نه به انسانیت می سنجند.

سرباز ،مرزبان عزیز وطنم از روزی که خبر اسارتت رسید خدا میداند که هر لحظه چه در خاطرم از اینکه چه بر سرت می آورند میگذشت.

اما امروز شنیدم که رها شدی ، نه به سوی ما ، به آسمان. رفتی تا میهن را از اوج پاسداری کنی.

یادت گرامی.نامت ماندگار

سرباز وطن

محافظ مرزهای کشورمان در خانه ی دشمن اسیر و زخمی

بعد از روزها کار و تلاش ،شکر خدا امروز بهتر از روزهای پیش کار کردم و با پیشنهاد خانم یه پیتزا خریدم و اومدم تا یه شب خوب با هم داشته باشیم.

نشستیم با خنده و شادی و اماده خوردن میشدیم که اخبار ساعت ده به نقل از فرمانده نیروی انتظامی خبر از ربوده شدن سرباز زخمی مرزبانمون و بردنش به داخل خاک پاکستان داد.

نمی دونم ،چه باید میکردم. برای یک لحظه خودمو جای اون عزیز دور از خانه گذاشتم. به اطرافم نگاه کردم دیدم تمام خوشحالی و تصمیم به شادی کردن گرفتنم فقط و فقط بخاطر امنیتیه که اون عزیز و دیگر مردان مرز دار مملکتم برام فراهم کردن.

با همسرم برای دقایقی به احترام و به عنوان نمادی از دعا برای آزادی سرباز وطنم سکوت کردیم.

سردار داشت اطمینان میداد که انتقام حمله به مرزبانانمون رو در هرجای دنیا که باشه خواهد گرفت. دلگرم کننده بود. امیدوارم یک جوخه ی انتقام و آزادسازی  تشکیل و با هماهنگی های کنسولی و دیپلماتیک با کشور همسایه ترتیبی داده بشه که ریشه ی این اشرار خشکانده بشه.

به امید صلح و امنیت در تمام جهان