تحلیل و تفسیر

تحلیل یک نگاه

تحلیل و تفسیر

تحلیل یک نگاه

چرا ؟ ... چرا باید چنین باشد


 جمله بسیار پر محتوا و پر مغزی در آخرین سخنرانی که رهبر انقلاب در دیدار جمعی از دانش آموزان با ایشان داشتند شنیدم که شاید اگر همین یک جمله به تنهایی نصب العین افراد سازمان ها پستهای مختلف مدیریتی از بالاترین رده تا پایین ترین سطوح فردی و اداری و جمعی گردد و عمل به آن بهسان فریضه ای   در نظر گرفته شود به جرأت می توان گفت که نیازی به بسیاری از آموزش ها و تدابیر نخواهد بود و آن جمله این که اگر هر یک از ما وظیفه خود را در جایی که هستیم به نحو احسن انجام دهیم همه چیز رو به راه و مشکلی لاینحل در کشور نخواهد بود.

این سرزمین سرداران دلاوران راهبران قهرمانان بی نظیری در جای جای تاریخ خود در خود دیده و پرورده و حماسه آنها را سینه به سینه حفظ نموده سرزمینی که در آن ظلم هرگز پایدار نبوده و در سطحی یک سر و گردن بالاتر از دیگر سرزمین ها به این گونه معضلات بزرگ و سطح اول خود رسیدگی نموده است اما گویی جامعه شناسان روانشناسان و کسانی که در حوزه شناخت معضلات جامعه دستی بر آتش و تجربه ای دارند باید در جلسات مختلف و با همفکری یکدیگر دلیل اینکه چرا پس از انجام درست آنچه نیاز اول جامعه عنوان شد رفته رفته از تعداد کسانی که باید به وظایفشان در جای خود همانگونه که رهبر معظم انقلاب فرمودند رسیدگی کنند کم و کمتر و در پاره ای مواقع رفتار و اعمالی خلاف مسیری که باید باشد اتفاق می افتد

ما انقلاب شکوهمندی در صفوفی به هم پیوسته و قدرتی مهار نشدنی پشت سر پیشوای خود به بار نشاندیم،بنده در زمان انقلاب سنی نداشتم اما شکر خدا به واسطه حفظ و نگهداری اطلاعات که در دنیایی امروز وجود دارد می توانم تصور کنم که چه عظمتی به حرکت درآمده و در مقابل بی عدالتی و ضعف در مقابل زورگویی ظالمان آن چه سیل خروشان ای به جنبش در آمده و به تمام دنیا نشان داد که مردم این سرزمین کسی نیستند که از حال یکدیگر بی خبر و در در مقابل بی عدالتی و ظلم منفعل باشند در مقابل گلوله سینه را گشودند و به استقبال مرگ در راه هدف یعنی شهادت رفتند و اثبات شد که خون بر شمشیر پیروز است حرکتی بزرگ در ملت و در کشور آغاز و از ریشه و بن تغییرات ساختاری به وجود آمد

به جرات می توان گفت که اگر جوانی در کشورهای همسایه بودیم و شاهدین نسل و این حرکت می بودیم حداقل تصوری که در مورد آن ملت و آن کشور به ذهنمان متبادر می شد این بود که به زودی دست در دست یکدیگر بزرگترین پیشرفت ها دست خواهند یافت و یکی از بزرگترین قدرت ها خواهند شد به جرأت می توان گفت که چه حسرتی در دل آن جوان بود از اینکه این همدلی و این یکی شدن در جامعه را میدید و رشک آن را نمی برد که دیگر در این مملکت کم کاری کم فروشی زیاد خواهی و بی توجهی به نیازهای یکدیگر وجود نخواهد داشت اما چه میشود که به اینجا می رسیم که فرزندان همان ملت امروز وقتی فرصتی پیش می آید تا بتوانند از اوضاع پیش آمده سودی به برند یکدیگر را فراموش � منافع خود می‌اندیشند تاریخ دو ساله گذشته کاملا گویا و معین مطلب است که چطور اقشار مختلف اصناف مختلف در زمان مقتضی فقط به منافع خود اندیشیدند بدون آنکه این جمله از این قصه کتاب های دوران ابتدایی مان را به یاد بیاورند که من نمی توانم جای خود را در کشتی که با دیگران در آن سهیم هستند سوراخ کنم به نفع خود و به ضرر یکدیگر دست به کار و هر کس با توجه به شغل و خدمتی که داشت در زمان مقتضی آنچه توانست بر سر دیگری آورد ابتدا از پوشاک کودکان جهان وضعیت درد آور را ساخت و یک شبه کالایی معمولی را تبدیل به محصولی نایاب و گران نمود تا لیمو خرما و...

به راستی چه بر سر ما مردم آمد چه چیزی باعث این تغییر شد

آیا می توان گفت این همان مسیر پیشرفت و تعالی یک مملکت است کجا کارمان را ناتمام نام و وظیفه خود را انجام نرساندیم...

گفتم که در زمان انقلاب تازه به دنیا آمده و سنی نداشتم و به یاد نمی آورم که در آن دوره چه گذشت اما فرزند انقلاب هستم و اتفاقات پس از انقلاب را روز به روز و لحظه به لحظه در مسیر رشد به یاد سپرده ام یک روز محله کیانشهر روی دیوار یک ساختمان جمله جالبی دیدم که با تقریباً ۱۳ سال سن چند روز هم را به خود مشغول ساخته بود و آن اینکه بنیانگذار انقلاب فرموده بودند هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده است بگویید ما برای انقلاب چه کردیم ۱ توجه داشته باشیم که این جمله در چه زمانی گفته شده ۱۳ سالگی من یعنی ۱۲ سالگی انقلاب

در مورد این مسئله مثالی در ذهن خود دارم که با شما به اشتراک می گذارم مردم سرزمینی از گرسنگی رنج می بردند و حاکمی ظالم بر آنها حکومت می کرد که با اعمال و رفتار اشتباه خود هر روز به گرسنگی آنها سود و قدمی در مسیر چاره این درد برنمیداشت . هر روز مردم گرسنه تر و حاکم ظالم تر می شد در میان مردم شخصی بود اندازه همه افراد آن جامعه نگران آینده و و نسلهای بعدی سرزمین خود و به اندازه همه آن مردم در مقابل ظلم و ستم حاکم توانایی مقاومت داشت و باز هم به اندازه همه آن مردم دانش و خرد.

روزی خسته از دیدن خستگی ملتی که ظلم و ستم قصد دادن اجازه بهبود شرایط و حالشان را نمی دهد فریاد اعتراض برآورد و صحبت از درختی نمود که توانایی نجات همه مردم از گرسنگی را داشت .

مردم با شنیدن سخنانش چراغ امید در دل روشن کرده و به پای او برخاسته و در مقابلش زانو زدند که رهبرشان راهنمایی شان گردد حاکم با دیدن و اوضاع آن مرد را تبعید کرد و ظلم و ستم را بر مردم دوچندان کرد اما مردمی که در منتها الیه نا امیدی کورسوی امید نوری بر قلبشان تاباند دیگر محال است که ترس و وحشت تواند آنها را از هدف شان باز دارد قیام نمودند و حاکم ظالم را از تخت خود به زیر کشیده و آن مرد دانا را راهنمای خود نموده و با راهنمایی وی درختی که نشانش را مرد دانا داده بود پیدا کردند و و به سرزمین خود آوردند همه خوشحال امیدها در دل و نگاه ها پر امید جشن و پایکوبی نمودند تا در شادی بیرون راندن ظلم از سرزمین خود با یکدیگر شریک باشند و آن درخت را با احترام در مرکز شهر کاشتند به این امید که از گرسنگی نجات یافتند.

آن شب گذشت صبح فردا وقتی که چشم از خواب گشودند خود گرسنه بودند این طبیعی بود. اما غیر طبیعی آنجا بود که حمله به سمت مرکز شهر به راه افتادند و دور آن درخت حلقه زدند وقتی مرد از آنها جویای احوال شد گفتند که ما درخت را آوردیم اما هنوز گرسنه هستیم تو گفتی که این درخت  ما را از گرسنگی نجات خواهد داد پس چه شد؟؟


باری در این جمله چه فشار گرسنگی و غلبه آن بر روان را دلیل گردانیم چه کم طاقتی آن مردم را آنچه که احتیاج به توضیح ندارد احوال آن مرد دانا است ...


نه اینکه حال مردم را دقیقاً با این قصه به توان مطابق کرد اما در بسیاری مقاطع برآیند آنچه که از مردم و خواسته هایشان  در ذهن این حقیر متبادر شده چیزی شبیه همین جمله بوده


بیایید به این فکر کنیم ما ملتی هستیم که انتظار در فرهنگ و دیانت ما جایگاه بسیار خاصی داراست و یکی از از امید های همیشگی ما آن ظهور منجی و پایان دادن به ظلم و ستم در جهان یکسره شدن کار ظالم و هدیه خوشبختی و سعادت به همه دنیاست هم اکنون که این جمله ها را می خواندیم اگر سوال شود که حال و هوای جامعه را در زمان ظهور و پایان انتظار چگونه تصور میکنید؟؟

در بیشتر برخورد هایی که � این جمله در جامعه داشته‌ام برداشت مفهوم و منظور گوینده چنین به نظر می رسید که منجی ظهور کند طوری که به محض ورود ظلم خود به خود و به یکباره از بین برود یا خواهد رفت... به راستی چنین است؟

با اینکه بارها و بارها نحوه و کیفیت ظهور را از بیانات علمای مختلف که در رسانه یا مجالس مختلف شنیده ام و در جملگی آنها کیفیت ظهور بدینگونه شرط داده شده و می شود که با ظهور منجی یاری انسانهای آزاده دنیا به جای بهتری برای زندگی تبدیل خواهد شد اما نمی دانم چرا ما مردم این گونه برداشت می کنیم که ظهور منجی برابر است با خروج زول و شاید در نگاهی کلی این معنی درست و دقیق باشد اما آنچه منظور ما از شرح این مبحث است داشتن نگاهی ساده‌لوحانه و و حتی در درجاتی همراه با تنبلی به رویدادهای اجتماعی و وظیفه هر یک از ما در مقابل و در همراهی آن است.


آیا بیرون راندن ظلم در حقیقت آماده کردن و به وجود آوردن زمینه برای شروع حرکت نیست آیا اینکه در اینجا مسیر را تمام شده و پیموده انگاریم نشانه ای از نقصی در در نگاهمان و ضعفی در باورمان نیست؟درست است که مردمان سرزمین در بیرون راندن حاکم ظالم سختی ها و مرارت بسیار کشیدند اما نه این بود که می بایست از فردای پیروزی دست در دست یکدیگر سرزمین خود را پر از نهال درختی که به سختی و با هزینه فراوان به دست آورده بودند نمی کردند و اگر چنین می کردند آیا قطعیت پیروزی شان را دلیل نبود؟


از خداوند برای خود همه آنها که دوستشان دارم و دوست داشتنم شامل حال آنها می شود و می تواند بشود و میتوانسته بشود و می توانست و نشد درخواست آگاهی و فهم متقابل و اندیشه های عمیق در مسائل اجتماعی سیاسی فرهنگی و به طور کل در زندگی روزمره مان را دارم آمین
























نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد