دهه شصتیها حتی در بیان احساسات خود هم دچار مشکل هستند. آنها به راحتی احساسات خود را به روز نمیدهند. این احساسات حتی در مورد پدر و مادرها هم وجود داشت. متولدین دهه هفتاد و حتی هشتاد به راحتی احساسات خود را بروز میدهند و آنها را سرکوب نمیکنند.
متولدین دهه شصت به شدت به دنبال گذشته و نوستالژیها خود هستند. اما متولدین دهه هفتاد نگاه به آینده دارد.
آری متولدین دهه شصت روزگار سختی را سپری کردند. شاید متولدین دهه هفتاد ندانند صف ایستادن برای پست کردن دفترچه کنکور یعنی چه اما قطعا آنها واقع گرا هستند برخلاف ما که آرمانگرا بودیم.
اما کسی هست که بگوید به ما پنجاهی ها چه گذشت. یا کسی پیدا خواهد شد که از این سرگیجه ی دلدرد آور چیزی بگوید چیزی که آرام کند پنجاه و چندی را که نه توانست به داشته هایش فکر کند چون به سرعت می بایست با خانواده به زیرزمین یا جایی امن می رفت چون آژیر خطر حمله هوایی زده شده بود.
نه دانست که با داشته هایش چه باید کند چون همه چیز در حال آزمون و خطا بود .
بودند کسانی که در این آزمون به تقدیری خوش توانستند بار خود را ببندند اما .... اما آنها که راه به جایی نبردند . چه...
کاش کسی باشد در این میان تا فقط حتی اگر شده به اندازه ی برنامه ی کودکی که در باره ی ما بچه های قدیم پخش میشود بتواند بگوید با دست های خالی و دلهای مملو از آرمانهای بزرگمان چه کنیم. ما فرزندان دهه ای که نیمی در آغازین ترین روزهای التهاب انقلاب و درگیری هایش و نیمی دیگر در آغاز پیروزی بزرگ ملتی که از ظلم و تحقیر خسته بودند حالا توانسته بودند خودکامه ی زمانشان را به زیر کشند.
دیگران را نمی دانم من که جایگاهم رو نتونستم پیدا کنم . هنوز در خال کار کردن در یک کافی نتم. کارهای زیادی رو امتجان کردم و هی از این شاخه به اون شاخه ، عمری رو از دست دادم که می تونست ....
درسته نمی تونم و نمی خوام و اتفاقا دوست ندارم و از اون دسته ادما هم نیستم که تقصیرم رو گردن دیگران بندازم . شاید بعد رسیدن به بلوغ و خود شدن می بایست کاری می کردم . اما نشد. نشد . نشد. و حالا مثل شاگرد کافی نت داری دهه ی شصتی ام که به اندازه ی برادرم قبولش دارم و از بودن بعنوان همکارش لذت میبرم اما با تلاشهام و عمری که بای این تلاشها دادم امروز می بایست در جایگاهی بالاتر با ایشون هم صحبت و هم کلام می شدم هر چند باز می گم که گویی از درون چیری از هم می بینیم که انگار اون منو و من اونو می بینم و احترام میگذاریم به هم.
در هر صورت دهه ای که من در او متولد و رشد کردم از اون نسلها بود که احتیاج زیادی به حمایت داشت و اگه نشدیم می بایست حالا باید بشیم . از دولت محترم تدبیر و امید تقاضام اینه که یه جوری اما نمی دونم چه طور . بایست نسل من به زندگی بازگرده.
شاید وقت اونه که یک بزرگتر امتیازی برای اون قسمت از هم نسلهای من که نتونستند به دلایلی که تلاش کردن اما موفق نشدند. البته برای اون تعداد که تلاش کردند و راه رو درست رفتند ام کمبود امکانات و کمبود فرصتها برای تلاش دوباره از پیشرفت گذاشتشون .امتیازاتی قائل شه و حمایتی در نظر بگیره وگرنه در هر نسلی و هر کشوری این طبیعیه که خیلی ها تلاش نمی کنند و دیگران رو مقصر ناتوانی های خود معرفی می کنند . خیلی ها تلاش می کنندفرصت هم بوده اما راهی که رفتند اشتباه بودو از اون بر نگشتن . و حالا خودشون رو برحق جلوه می دن و حتی در همین هم نسلهای خودم ... اما نمی دونم چظور حتی شده مثل برنامه ی کودکی که به عنوان بچه های گذشته داره از سیما پخش می شه باعث تسلی ما باشند و احساس کنیم کسی هست که ما رو و ناراحتیهامونو می بینه. و دلش برامون به عنوان فرزندان ایران می سوزه . همین کافیه .
امیدوارم حرفهای من از پدرانه ترین زاویه ممکن معنی بشه چون منظوری غیر از این نداشته و ندارم اما بحثی که در این برنامه شد خیلی تحریکم کرد که حرفم رو بگم.
به امید دوستی در تمام جهان بین تمام آدمها