تحلیل و تفسیر

تحلیل یک نگاه

تحلیل و تفسیر

تحلیل یک نگاه

اگر فقط کمی انتخابم آگاهانه تر بود حالا.....

گاه با خودم میگم چرا آدما به این سادگی ازش می گذرند به این راحتی باهاش برخورد میکنن اصلا انگار هر قطعه اهمیتی بیشتره کمتر توجه کردن بهش وصل آدماست نمیدونم چند نفر به این درد مبتلا ن چند نفر ناب ترین هدیه زندگیشون رو به پای این باختن اون هم فقط به خاطر یک انتخاب اشتباه یک انتخاب ناآگاهانه تا وقتی بچه هستی فکر می کنی همیشه یک نفر گناهکار �ر بی‌گناه همیشه فکر می کنی یک طرف ظالم با یک طرف مظلوم مثلاً میشنوی فلان همسایه ایا فامیل با همسرت مشکل داره خوب در فرهنگ آدما هم که مگه میشه موضوع رو بشنوی و راجع به نظر کارشناسی نداشته باشی علی الخصوص موضوع های خانوادگی از یک طرف چشم ظاهر بینی از یک طرف نداشتن کنتور واقعا ای کاش حرف زدن آدما کنتور داشت دست کم هرکی مسئول حرفی بود که میزد چقدر گریه کردم برای خواهرم که زندگی دردناک داشت که واقعاً هم همین بود چون یک ازدواج اجباری چیزی نیست که قشنگ باشه اما بعد از از این مرحله هم مهمه

بیچاره دامادمون که اختلاف سنی  زیادی هم با خواهرم داشت به هرکی نگاه میکرد با خودش می گفت طفلک دختر فلانی چقدر اذیت می کشه تو دست این پسره اما ما ۱۵ سال وقت لازم بود بود تا برسم به جایی که که متوجه بشم طفلک دامادمان مخصوصا به خاطر اختلاف سنی که داشتن و افکارشان با هم نمیخورد و انتظار هاشون با هم متفاوت بود

از یک طرف خواهرم که زیبا مثل عروسک و در سنین نوجوانی و شور و شر مقتضی سن سن و داماد مکه داشت سی سالگی رو �ام می‌کرد اون یکی دنبال بچه بازی های خودش و این یکی تقریباً به جایی رسیده که زندگی را از زاویه واقعیت  نگاه میکنه و چه شوربایی میشه این زندگی...

چرا که خواهرم که میدونست خانواده خاطره اجحاف در حق انتخاب دوست داره یه جوری جبران کنه بنابراین کافی بود فقط کمی خودش رو مظلوم نشون بده تا همه حقوق ها به او داده بشه و داماد بیچارم هر چه میگفت کسی نبود که بشنوه این بیچاره چی میگه مخصوصاً اینکه از لحاظ اخلاقی هم از اون آدم ها این بود که حرف دل شب سری به دهنت بیاره و به قولی کمی هم عبوس بود همین یعنی سالهای سال زندگیشون در دست و نظر این این و اون تکه تکه شد و از بین رفت هر چند خدا را شکر که حالا دارم با هم زندگی می کنند و حاصل این زندگی سه تا ثمره رشید خوب و دوست داشتنیه اما واقعاً آیا نمی شد که اینها بهتر از این و با سرنوشتی شیرین تر از این به سنین میانسالی پایه بگذارند خوب مهم اینکه انسان در طول دوران زندگی احساس کنه زندگی خوبی سپری کرده هر چند الان خواهرم بارها حق رو به همسرش میده و میگه موقع اون ۱ خواسته هایی داشت که من متوجه نمی شدم و من خواسته هایی داشتم که او نمی توانست اجابت کنه بخاطر شرایط سنیمون و این یعنی انتخاب اشتباه حالا بعد از سال ها وقتی برمیگردم و نگاه می کنم دلم میخواد به همه مردم دنیا از کوچیک و بزرگ با تاکید با با تمام وجود بگم هیچکس کس در هیچ مقطعی صلاحیت نظر دادن در مورد زندگی مشترک رو نداره و این یک کار بسیار بسیار حساس و کارشناسی و دقیق که باید توسط کسانی که در مورد آموزش دیدن تحصیل کردند و تجربه دارند آن هم در یک بازه زمانی کافی پرداخت بشه فریاد بزنم که هیچ وقت فقط یک طرف سالم و یک طرف مظلوم نیست حق همیشه بین دو طرف تقسیم میشه و باورهای دو طرف از استفاده و سوء استفاده از از مقدار حقوق که دارند با توجه به شرایط محیط و تربیت شان و مقدار روش و آنچه که به او ذکاوت میگوییم به علاوه جوهر ذاتی و قدرت حرکت که به کدام طرف تمایل داشته باشه بخواد زندگی حفظ بشه یا براش مهم نباشه به علاوه محیط و افرادی که در محیط قرار دارند و اینکه چقدر این افراد از مرتبه و سطح نفوذ بیشتری برخوردارند و اینکه چقدر میخوان تا اثرگذار باشند بعلاوه شرایط زندگی و وقتی که زوج در آن قرار دارند به لحاظ شرایط اقتصادی روز کشور بعلاوه نحوه قوانینی که به زندگی زوج ها نظارت و در مواقع لازم در او تاثیر می گذارد و به علاوه ده ها مورد دیگر همه و همه �ت به دست هم می‌دهند تا یک زندگی آن چیزی که ما میبینیم می شود نتایج آنچه که ما می بینیم هم بسته به اینکه طرف چه بازخوردی از خودشون در زمان های مختلف نشان می دهد مثل اینکه زن زنی باشه قوی و کسی که مشکلات رو به آسونی بروز نمیده یا آدمی باشه ضعیف و کسی که تا مشکلی کوچک پیش میاد اون روز جهانی می کنه و به همه خبر میده و همین طور مرد که چطور � مشکلات خانوادگی‌اش کنار میاد خودش سعی می کنه حلش کنه یا از خانوادش کمک میگیره یا از دوستش یا دها چیز دیگر اینها و برآیند انها آن چیزی است که ما از زندگی دیگران می بینیم در موردشون قضاوت می‌کنیم باید بدانیم که آنچه می بینیم آن چیزی نیست که واقعیت محض باشه باید بدانیم واقعیت زندگی همیشه چیزی متفاوت از آن چیزی که ما میبینیم باید بدانیم که هر نوع دخالت ما به سادگی می تواند یک زندگی را قوام یا شیرازه او را از هم بپاشه باید بدانیم که نحوه نگاه به زندگی انسانها متفاوت است با نحوه نگاه ما به اشیا چه وسا یک راهکار اشتباه منجر به پاشیده شدن جمعی بشود که اگر می ماند از خوبی های آن فرزندان یا حتی بازماندگان ما می توانستند استفاده کنند و چه بسا با یک نظر اشتباه جمعی را از هم بپاشیم که باعث سخت تر شدن زندگی بر سطح زمینی بشوند که ما هم در و حق زندگی داریم باید در مورد اینها فکر کرد نباید به این سادگی ازدواج و پیمانی با این اهمیت آسان انگاری شود نباید خواسته دو جوان که قبل از هر چیز نگاه شهوانی اصفهان یکدیگر را برانداز می کند برای یک زندگی طولانی تصمیم بگیرند  زندگی مشترک و چیزی که به سادگی هر چه تمامتر هر کدام از ما حاصل نوعی از آن و انتخاب ان هستیم خیلی و به معنای واقعی کلمه خیلی متفاوت تر و مهم تر از چیزی است که دیده می شود.

فقط و شاید فقط یک جمع و یک کانون آرامتر گاه لازم بود تا دیوانه ای که پس از کشتن زن و فرزندانش در اثر یک جنون آنی و ناتوانی در خوانش آن پس از به خود امدن ، تبدیل به پزشکی حاذق و پر از شور زندگی و نجات برای دیگران و شاید حتی خود ما و کسان ما ساخته شود.فقط شاید یک کانون گرمتر کافی بود تا وقتی که اگر به تحصیل علم و پیگیری استعدادها طی و به طبع آن وکیلی زبردست ، یا قاضیی عادل برای بهتر شدن زندگی و تاثیر بلاشک آن بر زندگی تک تک ما شهروندان دیده می شد ، این الماسِ نایابِ از دست رفتنی را با تحمل و به قول بزرگترهایمان سوختن و ساختن به پای کسی که او نیز چنانچه انتخابی آگاهانه تر داشت در جایی و مرتبه ای بسیار متفاوت تر با هم اینک خود ، تمام تلاشش را برای چگونه سوزاندن و ساختن با کسی که فقط تفاوت در دیدگاه ها و زاویه ی نگاه طبیعی شان به زندگی موجب به وجود امدن هزاران اتفاق یکی بدتر از دیگری شده نمی شد و این سعی به پای هدفی دیگر و درخورتر و هم سنختر با آنچه او برای ان آفریده شده ، ثمری بی نهایت بزرگتر و شایسته تر می داد.
چطور باید گفت و با کدام لب و با چه گلویی باید فریاد زد که شروع یک زندگی مشترک به همان اندازه که به آرامش رسانیدن دو قلب بی گناه شبیه است ، شروعی برای یک جنایت نیز می تواند دیده شود.

چطور باید فهماند به پدر و مادر مهربان و عزیزی که تمام تلاش خود و تمام اوقات نابی که خداوند به انسان هدیه داده را وقتی به پای ثمره ی بینظیرشان گذاشته اند در مورد انتخاب نیمه ی گمشده ی آن نیز آنقدر باید حساس باشند که شاید کمتر از حساسیتی که به پای بزرگ کردن فرزندشان صرف کردند نباشد.

همه ی این چطورها در کنار این نکته که نباید زندگی مشترک را چنان سخت گیرانه گرفت که جوانان از پیش گذاشتن پای لرزان شان که همینطور و بدون ایجاد سختی به جهت استرس هنگام یک انتخاب هم در حال پس کشیدن است ، راغب و پرجرأت تر شود اما نباید از این واقعیت چشم پوشید که این اهمیت به اندازه خود آنهاست. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد